امروز پارمیس خانوم خوشگل ما با مامان و بابا به مرکز بهداشت رفت تا واکسن 18 ماهگی اش رو بزنه و خانوم بشه دیگه... وارد اتاق که شدیم پارمیس که خیلی روابط عمومی خوبی هم داره جلو جلو رفت نشست پیش خانوم پرستار و خندید، خانوم پرستار هم به پارمیس یک بیسکویت و یک عروسک داد... دختر طفلکم کلی خوشحال شد در حالی که نمی دونست چی قراره اتفاق بیافته... یهو مامان و خانوم پرستار با هم دست به یکی کردن و پارمیس رو گرفتن و به جفت دستاش واکسن زدن... طفلکی دخترکم مظلومانه گریه می کرد...وقتی از اتاق اومدیم بیرون اخم کرده بود و دست چپش رو که درد می کرد بالا گرفته بود و به باباش نشون می داد و کلی شاکی بود. دختر کوچولوی ناز ما در 18 ماهگی می تونه کلماتی مثل ( د...